دربارۀ کتاب ماجراهای «رز» در اردو
روزی از روزها یک مدرسه دخترانه برای بچهها اردوی تفریحی گذاشته بود. روز بعد بچهها سوار اتوبوس شدند و به طرف اردوگاه حرکت کردند، وقتی به آنجا رسیدند بچهها با شور و شوق زیادی از اتوبوس پیاده شدند و در صفهای منظم ایستادند. معلم، مناطق ممنوعه اردوگاه را به بچهها معرفی کرد، بعد از سخنرانی، معلم، بچهها را به پنج گروه سه نفره تقسیم کرد. یکی از گروهها به سمت غار که یکی از مناطق ممنوعه بود، رفت. بچهها وارد غار شدند. آنجا تاریک و ترسناک بود. «رز»، «ستاره» و «ترانه» با هم شروع به حرکت کردند، کمی جلوتر که رفتند به یک دوراهی رسیدند و... .