همسایهها همه از یه طوفان بزرگ و هولناک حرف میزنن. طوفانی که ممکنه همه جا رو خراب کنه. اونها حتی خونههاشون رو ترک میکنن و از شهر میرن. اما برای «آرمانی» این چیزها اصلاً اهمیتی نداره. اون فکر تولد دهسالگی خودشه. آخه ده سالگی سن خیلی ویژه و خاصیه. سن آدم دو رقمی میشه، آدم عاقلتر میشه و مسئولیتهای بیشتری رو قبول میکنه. همسایهها شهر رو ترک میکنن و آرمانی و خانوادهش توی خونهشون یه جشن تولد میگیرن.