فِرِد روی صندلیاش در هواپیمایی کوچک نشسته و سرگرم تماشای ناشناختههای جنگل آمازون در زیر پایش است. او همیشه دلش میخواسته به سفرهای اکتشافی برود و برای خودش جایی بین ماجراجوهای بزرگ باز کند. آرزو میکند فرود بیایند و نگاهی به اطراف بیندازند. ناگهان هواپیما با سرعت در جنگل سقوط میکند و فِرِد دیگر چارهای جز ماجراجویی ندارد. او و سه کودک همراهش از سقوط جان سالم به در برده اما حالا در جنگلی بزرگ و ناشناخته گم شدهاند. امیدی نیست کسی برای نجاتشان بیاید و معلوم نیست بتوانند خودشان راه برگشت به خانه را پیدا کنند. اما به نظر میآید آنها در جنگل تنها نیستند...