دربارۀ کتاب جمیله
ماجرای رمان با نام شخصی به نام «ظاهر» ظهور پیدا میکند؛ مردی که سمبل صداقت، فداکاری، انساندوستی و همنوعخواهی است. وی طبقه دومی برای منزل خودش میسازد تا اقوام و بستگان «ایلی» که به دیدارش میآیند، گرفتاران بیمارستانها و نیازمندان بتوانند به نوبت برای مدتی کوتاه در آن اقامت کنند. آقا ظاهر برای ساخت طبقه دوم منزل نیاز به کارگر و بنا دارد. هنگامی که برای آوردن کارگر به نقطهای از شهر مراجعه میکند که به دروازه کابل شهرت یافته، کارگران افغانی و البته ایرانی اتومبیل او را محاصره میکنند و با چشمان ملتمسانه از او میخواهند که آنها را برای کار انتخاب کند تا بتوانند نانی برای شبشان دست و پا کنند. وی از بین همه متقاضیان فقط پنج نفر را انتخاب میکند، یکی از کارگرانی که پس از خوب و بد کردن استاد «عباس» بنا یار و همدم آقا ظاهر میشود، کارگری به نام «خان محمد» است و... .