عنوان این مجموعه مقالات ناظر به مثلی است که در مثنوی معنوی مولانا، جلالالدین محمد بلخی، آمده است: «پیش مؤمن کی بُوَد این غصه خوار/ قدرِ عشقؤ گوش عشق گوشوار»؛ در حکایت شاعری غریب که به شهر حلب در میآید و نمیداند عزا و ماتم عاشورا از چیست و برای کیست. استاد بهمنیار در شرح و توضیح مَثَل قدر عشق گوش، عشق گوشوار مینویسد: «به مقدمات و فرع یک چیز به تناسب نتیجه و و اصل باید اهمیت داد، مثل اینکه عشق به گوشوار باید متناسب با عشق به گوش باشد و گوشواره را نباید عزیزتر داشت.»
آقای قاسم هاشمینژاد با انتخاب این نام برای کتاب، مفهومی وسیعتر از آنچه استاد بهمنیار استنباط کرده است، از عنوان عشق گوش، عشق گوشوار در نظر دارد: همانقدر که گوش را دوست میداری گوشواره را هم دوست بدار. بارها در میان نوشتهها و صحبتهایش، به کنایه و صریح گفته است که عشق و علاقه به فرهنگ ایران -گوش- با ابراز آن به مظاهرش -گوشوار- فراهم میآید.