دربارۀ کتاب بازی شوم تقدیر
اين داستان را دختري دانشجو روايت ميکند که پس از اختلافي که ميان او و نامزدش «حسام» شکل ميگيرد، براي به دست آوردن آرامش به پارکي ميرود. در پارک پيرزني كُرد زبان نزديک دختر ميشود و تکه کاغذي را به او ميدهد. دختر آدرس روي کاغذ را ميخواند و متوجه ميشود که آدرس، نشانه خانه خودشان است. او که بسيار شگفتزده شده تا ميخواهد پاسخي به پيرزن بدهد، او رفته است. دختر به خانه ميرود و به همراه مادرش به امامزاده ميروند. در راه بازگشت آن دو پيرزن را ميبينند و مادر دختر، پيرزن را ميشناسد. دختر به خواسته مادرش سه بليط براي رفتن به کردستان تهيه ميکند تا از حقيقت زندگياش آگاه شود ... .