میدونم گل من تورو خیلی اذیت کردم.این همه سال،تو مثل یه مرغ کرچ منو زیر پر و بالت گرفتی.با بود ونبود من ساختی و پام نشستی؛ولی من خیلی برات کم گذاشتم یه پوست پیازم واست نخریدم یه دفعه ام نبردمت زیارت. وقتی می اومدی خونه من،یادت می آد؟خیلی سرزنده بودی.گیساتو بافته بودی تا کمرت یه سینه ریز اشرفی گردنت بود و یه گلبهارم سرت.چقد شاداب بودی گل،چقد نشاط داشتی اما من تورو از ریشه زدم،پژمرده ات کردم گل تو چقد تو این کومه زجر کشیدی،چقد اون شبای گدا بهار یادته؟ شبایی که برنج مون ته کشیده بود و من تو آبادی روی سوال نداشتم. شبایی که گشنه سر میذاشتی و تو چشمای من نگاه نمیکردی که مبادا خجالت بکشم اون شبی که آدمای کسمایی ریختن خونه مون و میخواستن این جارو آتش بزنن،یادته؟وقتی پریدم تو،دیدم چسبیدی به دیوار و جیغ میکشی.