دربارۀ کتاب سالار مگس ها
هواپيماي حامل بچههاي يک مدرسه انگليسي در جزيرهاي خالي از سکنه سقوط ميکند؛ تنها بازمانده اين سقوط تعدادي از بچهها هستند و هيچ فرد بزرگسالي در ميان آنها نيست. «رالف» و «آسم» از ميان آن بچهها که در جزيره پراکنده هستند صدفي پيدا ميکنند و با دميدن در صدف و ايجاد صدا موجب جمع شدن ديگر بچهها ميشوند و از ميان خود رئيسي را انتخاب ميکنند. آنها براي نجات از جزيره، آتش روشن ميکنند. با گذشت زمان، اتفاقاتي باعث ميشود که بچهها فکر کنند يک هيولا در جزيره زندگي ميکند و ... .