دربارۀ کتاب کرکسها می میرند
«فرزاد»، پسر جواني است که در منزل خالهاش زندگي ميکند و در يک شرکت کاميونت کار ميکند. يک روز برحسب اتفاق با يک آگهي فروش ماشين روبهرو ميشود و با تماس با فروشنده که يک خانم جوان به نام «نرگس» است، موفق ميشود ماشين را خريداري کند. رفت و آمدهاي فرزاد و نرگس براي فروش ماشين باعث ميشود تا فرزاد دلباخته نرگس شده و با او ازدواج کند؛ پس از مدتي يک روز فرزاد در خيابان دختري فراري به نام «سارا» را ميبيند که از او کمک ميخواهد و... .