جایگاه دروغ در عرصهٔ سیاست کجاست؟
آیا اقتصاد سیاسی باید به دنبال هموار ساختن راهِ رشد اقتصادی و توزیع ثمرات آن باشد یا اینکه استقرار ترتیباتی اقتصادی را پی بگیرد که زمینۀ تربیت مردم و تبدیل آنان به شهروند را مهیا میکند؟
آیا بدون پرداختن به مسائل بحثانگیز اخلاقی همچون سقط جنین، حریم خصوصی، آزادیهای فردی و محدودهٔ آن، حد و مرز پژوهشهای سلولهای بنیادی و مسائلی از این دست میتوان به سیاستگذاری در عرصهٔ عمومی پرداخت؟
منظور از زندگی خوب چیست و چنین مفهومی چه نسبتی با برنامههای دولت دارد؟
آیا دولت باید برای دستیابی به آرامش اجتماعی و همزیستی از پرداختن به چنین مسائل اختلافانگیزی پرهیز کند یا اینکه تربیت شهروندان اخلاقمدار براساس اصول اخلاقی غالب در جامعه را بر هر وظیفۀ دیگری مقدم بشمارد و لباس قانون بر تن اخلاق بپوشاند؟
اینها پرسشهایی است که یافتن پاسخی شایسته برای آنها دغدغهٔ اندیشمندان و جامعهٔ امروز ما نیز هست.