دربارۀ کتاب کفش های سحرآمیز
اين کتاب مشتمل بر 10 داستان کوتاه با عنوانهاي «روباه و لاکپشت»، «بلبل سخنگو»، «دايه مهربان و ملکه بدجنس» و... است. در داستان «کفشهاي سحرآميز»، مرد بازرگاني که صاحب 12 پسر بود دلش مي خواست يک دختر هم داشته باشد. پس از چند سال خداوند به او دختري زيبا هديه ميکند که نامش را «ريحانه» ميگذارند. جشن و سروري برپا ميشود و در آن جشن پيرزني سياهپوش يک جفت کفش نقرهاي به پاي ريحانه ميکند که باعث ميشود همه عاشق او بشوند. سالها ميگذرد و «سليم» پسر پادشاه کشور عاشق ريحانه ميشود اما... .