دربارۀ کتاب کوراُغلی
کتاب مصور حاضر، داستاني است که با زباني ساده و روان براي گروههاي سني (ب) و (ج) نگاشته شده است. در اين داستان پسر از اينکه پادشاه ظالم پدرش را خانهنشين کرده بود، بسيار ناراحت بود. پسرک آرزو داشت تا هرچه زودتر بزرگ و بزرگ شود. تا داد مظلوم را از ظالم بگيرد. پدر پسر قصه ما بارها تعريف کرده بود که قبل از خانهنشين شدن، براي پادشاه کار ميکرد و در آخرسال هم بهجاي مزدش گندم يا چيز ديگري ميگرفت. يک روز که پدر اسبها را براي آب خوردن به رودخانه برده بود، اتفاق عجيبي افتاد. از وسط رودخانه موجودي درآمد و خودش را به اسبي که نزديکتر بود زد و رفت.