دربارۀ کتاب زوربای یونانی
کتاب حاضر در مورد داستانی از زبان یک نویسنده و روشنفکر جوان که به دنبال حقیقت است، روایت می شود. او در لابهلای کتاب هایی که خوانده به دنبال یافتن معنای زندگی است و اخیرا هم را در مورد رفتن به قفقاز رد میکند و تصمیم میگیرد برای مدتی سبک زندگی خود را عوض کند. او به دنبال کسب تجربه ای تازه به فکر استخراج زغال سنگ در جزیره کرت است. این جوان هنگام رفتن، در بندر با «الکسیس زوربا» برخورد میکند؛ و تصمیم میگیرد او را بهعنوان سر کارگر معدن با خود به کرت ببرد. زوربا شخصیتی متفاوت با آدمهای عادی دارد. او با هر چیزی که برخورد کنه بهطور خارقالعادهای با آن رفتار میکند. زیاد اهل فکر کردن نیست. همیشه در لحظه زنگی میکند به آینده اهمیتی نمیدهد و گذشته را هم سریعاً از یاد میبرد حتی مرگ کسی که او را دوست دارد. نسبت به زنان بسیار بدبین است و درعینحال در برابر آنها ضعیف است.