طایفهای در سیسیل قتلعام میشود، چرا که تسلیم رویاهای موسیلینی نشد. از این طایفه تنها هستهای باقی میماند و دومینیکو ـ خان جوان طایفهی کلریکوزیو ـ راهی سرزمین رویاها (آمریکا) میشود و امپراتوری عظیمی را در آنجا بنیان مینهد. او با حمایت اعضایی از خون و نژاد خویش، با باور به طایفهاش و سجایای اخلاقی آنان، در جامعهای بسیار متفاوت پیروز میشود. اما شیطان همواره وجود دارد و هیچ زندگی خالی از گناه و اشتباه و فاجعه نیست. در طی سالها، فرزندان و نوههای خان به دنیا میآیند. خان امیدوار است آنها زندگی عادی داشته باشند ولی طی حوادثی خونها ریخته میشود و پای اعضای خانواده به میان کشیده میشود. خاندان کلریکوزیو و سانتاریو که هریک دارای ثروتهای هنگفت ناشی از قمار و مواد مخدر هستند با یکدیگر درگیر میشوند و عدهی بسیاری جان خود را از دست میدهند. در پایان خان کلریکوزیو تصمیم میگیرد پس از این همه جنایت و کشتار، کمی عقبنشینی کند، ولی شیطان همچنان وجود دارد.