در روزگاران قدیم کنار رودخانه سند مردی نابینا به همراه همسرش زندگی میکرد. پس از مدتی آنها صاحب دختر زیبایی میشوند، اما وقتی زن فالگیر به آنها میگوید که دختر کوچکشان با پسری از آیین دیگری ازدواج میکند، مرد نابینا دخترش را داخل صندوق گذاشته و به آب میسپارد. در شهر دیگر زن مهربانی صندوق را مییابد و نام نوزاد را «سسی» میگذارد و... .