قصه درباره مردی است که سه دختر دارد .دختر کوچک تر او از دو دختر دیگرش داناتر است .روزی پدر آنها برای انجام کاری عازم شهر می شود از همین رو، هر یک از دخترها از او چیزی طلب می کنند .ولی به هنگام بازگشت به دست دیوی گرفتار می شود و در عوض آزادی خود ناگزیر دختر کوچکش را به خدمت دیر در می آورد .سرانجام پس از ماجراهایی، به خاطر مهربانی های دخترک، دیو زشت که توسط جادوگری طلسم شده بود به شاهزاده ای زیبا تبدیل می شود و با دختر ازدواج می کند ......