«نغمه مرغ اسیر»، داستان شکوهمند زندگی «فروغ فرخزاد» است که خود را در دل تمام دشواریها و مرارتها با شعله عشق و شعر زنده نگه میدارد. این رمان نشان میدهد که گاهی خواستن و عشق ورزیدن هم میتواند خودش یک انتخاب سیاسی باشد. در این رمان زنی را زندگی میکنیم که با عشق ورزیدنش میتواند کوهها را جابهجا کند، زنی که وجودی سرشار از عشق به آزادی دارد و از همه میگذرد تا بتواند آوای مانده در گلویش را فریاد بزند. صدای انتقاد فروغ در شعر و زندگی خصوصیاش و تأثیرگذاریاش بر فضای روشنفکری و ادبی عصر خود پایههای این رمان را شکل میدهد.