«تام شربون» پس از حضور در آوردگاه جنگ جهانی اول و تحمل دشواریهای ناشی از آن به استرالیا بازمیگردد. او که در پی دستیابی به آرامش است حرفه ی نگهبانی فانوس دریایی در جزیره بکر و دورافتاده «ژانوس راک» را انتخاب میکند و در آنجا روزهای خوشی را کنار همسرش «ایزابل» سپری میکند. اما این دوره شادکامی در پی شکستهای متوالی آنها برای داشتن فرزند دوامی پیدا نمیکند تا روزی که زورقی در نزدیکی ساحل به گِل مینشیند که درون آن یک جسد و نوازدی سالم وجود دارد و... .