«روژان»، زنی است که به همراه همسرش «لاوان» و دخترش «پریا» زندگی میکند. روژان که مبتلا به یک بیماری سخت است تصمیم میگیرد خاطرات دوران زندگیاش را بنویسد. روژان داستان خاطراتش را اینگونه آغاز میکند: در خانوادهای چهارنفره رشد کردم، پدر و مادرم و خواهرم «روژکا»، پدرم با پذیرفتن پیشنهاد دوستش در مزارع افراد ثروتمند مشغول به کار شد و همانجا با خانواده مادرم آشنا و با او ازدواج کرد و... .