داشتن خانهای در میدان واشنگتن در قرن نوزدهم موفقیتی بسیار عالی بود. دکتر «سولپر» مرد بسیار موفقی بود. دختر او «کاترین» برخلاف پدرش، دختری ساده و مهربان بود که همیشه میخواست پدرش را شاد کند. اما کاترین ناامیدی بسیار بزرگی برای پدرش بود و دکتر سولپر هیچ کار خاصی از کاترین که بتواند او را راضی کند، ندید؛ تا اینکه قصه رمانتیک خواستگاری «موریس» از کاترین مطرح میشود، اما پدر کاترین از این موضوع نارحت است و در این فکر است که چرا مرد جذابی به خواستگاری دختر سادهاش آمده است و... .