«هنک»، فرمانده حفاظت مزرعه دلشکسته شده؛ «دراور» او را دست انداخته، «پیت»، مسخرهاش کرده و «سالی می» دوباره تحقیرش کرده است. او تصمیم میگیرد از وظایف کمرشکن روزانه مرخصی بگیرد و به دنبال دلش به کوه و صحرا بزند و به عشق واقعیاش «بیولا» (ی) جذاب بپیوندد، پیدا کردن او راحت است اما کندن دلش از «پلوتو»، سگ کفترباز بیخاصیت، کار راحتی نیست. هنک، مطمئن است با کمک معجون جادویی و مخصوص میتواند دل بیولا را به دست بیاورد، ولی نیروهای دیگری در کارند تا چوب لای چرخ بگذارند و... .