دربارۀ کتاب ساعت شنی
«تارا»، به همراه پدر و عمهاش «مرجان» زندگی میکند. در ميهمانیای که در منزل عمه مرجان ترتیب داده شده بود و تقریبا تمام اقوام حضور داشتند، تارا بیشتر از قبل احساس تنهایی میکرد. او میدانست که در آن جمع کثیر تعداد محدودی هستند که به او توجه دارند. آن روز میگذرد اما بلافاصله خبر فوت همسر «حاج مهدی وکیلیان کامیاب» که تارا نامش «وکیل الرعایا» گذاشته بود به خاندان «کامیاب» اعلام میشود. تارا در اولین واکنش، خبر را به دوستش «مریم» میدهد که به نوعی جزو اقوام نیز محسوب میشود. مراسم تدفین در مقبره خانوادگی صورت میگیرد و... .