با گذشت دویست سال از تأسیس «کلنی» زمین روی سیاره «ترانتهال» این کلنی در شرایط بسیار بدی به سر میبرد و بهجای آن که برای سایر اقوام این سیاره دموکراسی و رفاه را به ارمغان بیاورد غرق در دسیسههای سیاسی شده و در حال فروپاشی است؛ با وجود قطع شدن ارتباط میان کلنی و زمین از ۴۰ سال پیش تاکنون فرماندار «ست آدام» همچنان مشغول پروپاگاندا و سر دادن شعارهای استقامتی است و همچون گذشته مواد اولیه مورد نیاز ساکنان تولید و در ایستگاه فضایی ذخیره میکند. سؤالی که همیشه ذهن ساکنان کلنی را مشغول کرده، این است که چرا برای مقابله با این نابودی محسوس هیچ اقدامی صورت نمیگیرد؛ در این میان در حالی که گروه جدیدی از دانشجویان آکادمی نظامی در پایتخت ترانتهال، هالوا، فارغالتحصیلی خود را جشن میگیرند، قبایل «داریایی» که در همسایگی «ترانسها» قرار دارند با استفاده از یک فرصت حمله شدیدی را به ترانتهال انجام میدهند و... .