دربارۀ کتاب بهای سنگین سکوت
«رامین»، پسر جوانی است که در قید ازدواج نیست و با دخترهای زیادی دوست میباشد. تا اینکه به همراه «ژاله» دوستدخترش در مراسم ازدواج دخترخالهاش «مبینا» شرکت میکند و در حین رقص چشمش به «مستانه» میافتد و در همان نگاه اول عاشق او میشود. ژاله که متوجه موضوع شده، سعی میکند رامین را از مستانه دور کند، در این بین «بهادر» دوست رامین با کشیدن نقشههای عجیب و غریب شرایط دور شدن ژاله از رامین را سختتر میکند، اما پس از مدتی خواستگاری برای مستانه میآید و... .