دربارۀ کتاب دو فنجان قهوه ی سرد
«سیمین معتمدی» دختری 28 ساله است که در دادگاه انقلاب منتظر نشسته است تا نوبت ورودش به داخل اتاق شود. در همان زمان دیدن آدمهایی که به آنجا مراجعه کرده بودند او را به سالها گذشته میبرد و خاطرات دوران دبیرستانش را برایش زنده میکند. درست همان روزهایی که خانواده آقای «چاووشی» پس از سالها دوری از خانواده معتمدی، حالا تصمیم گرفته بودند تا برای پسرشان «حشمت» به خواستگاری سیمین بیایند و... .