مهمترین درونمایه این رمان بررسی روانشناختی رابطه راوی نوجوان، عشق، دریا و پدر میانسالش است. در تابستان گرم در جزیرهای خلوت، در محاصره ماسه و موج و آسمان، نویسنده کوشیده است با تأکید بر روانشناسی شخصیتها به کاوش رابطه انسان با عشق، درد، شهوت، محیطزیست، خانواده و مرگ بپردازد. «میشل» ۱۵ ساله با پدر و مادرش تعطیلات سالیانه خود را در جزیره آغاز میکنند. ورود دختری دلربا آرامش جزیره و میشل را به هم میریزد و او با راز و رمز عشق و پیامدهای تلخ و شیرین آن آشنا میشود.