این داستان درباره زنی به نام «جی اچ» است که وارد اتاقی میشود که ظاهرا اتاق خودش است، او با دیدن اتاقش از تمام برداشتهایی که از یک اتاق دارد ناامید میشود. گویی این اتاق از پذیرش نقش یک ظرف ایستا سر باز زده و نقش یک نیروی زنده را به خود میگیرد و با پافشاری خود را به مالکش تحمیل میکند. همانطور که تصویر اتاق گسترش یافته و سپس دوباره تنها به یک اتاق تبدیل میشود، هویت جی اچ هم در طول فرآیند روایت همواره از بین میرود و دوباره ساخته میشود.