این کتاب مشتمل بر شش حکایت از کتاب «هزار و یک شب» با عنوانهای «شیر و گربه»، «گنجشک وزیر»، «تقدیر مرغابی»، و... است. در داستان «موش نادان»، چون شب 393 رسید، «شهرزاد» با حکایتی ناب به بالین «شهریار» آمد و داستانش «روگا» را اینگونه آغاز کرد؛ در روایتها آمده که در زمانهای قدیم موش و سموری در خانه مرد تهیدستی زندگی میکردند. روزی از روزها مرد فقیر بیمار شد و در همین حین یکی از دوستانش به عیادت او آمد و برای بیمار مقداری کنجد پیشکش آورد. زن مرد فقیر کنجدها را پوست کند و آنها را در گنجه آشپزخانه پنهان کرد، از قضا روزی سمور در جستوجوی غذا به آشپزخانه رفت و از آن کنجد مقداری به لانهاش برد و... .