" سپیدهدمان فلسفهی تاریخ بورژوایی "، که همزمان با انتصاب "هورکهایمر" به ریاست مؤسسهی تحقیقات اجتماعی فرانکفورت نوشته شده (۱۹۳۰)، آزمایشگاهی بود برای آشکارشدن «نظریهی انتقادی» در پگاه زایش آن. هورکهایمر با ماکیاولی، هابز، یوتوپیاپردازان بزرگ دورهی رنسانس، ویکو و هگل تبادلنظر میکند. مسیری انتقادی که در پایان آن آشکار میشود که راه بهسوی حقیقت، بخشی از حقیقت است. "هورکهایمر" به دور از بیطرفیِ تاریخمندی و خواست فروکاهندهی جامعهشناسیِ شناخت «به یک موضوع تاریخی نزدیک نمیشود مگر هنگامی که با آن چونان جوهر فرد (موناد) برخورد کند.» (والتر بنیامین). فلسفه نمیتواند به ایدئولوژی فروکاسته شود.
" سپیدهدمان فلسفهی تاریخ بورژوایی "، افزون بر افشای ابزارانگاری سیاسی، سیاست در مقام فن چیرگی بر انسانها، در تداوم برنامهی غربیِ سلطه بر طبیعت، طرح تاریخ انتقادی عقل سیاسی را که از پیدایش دولت خودکامه جداییناپذیر است، ارائه میدهد. فراخوان به عمل، مایهی وحدت و توان این اثر است. هورکهایمر در همان حال که با متافیزیک و ذاتهای شیءوارهی حاصل آن هستی، روح، طبیعت یا تاریخ مبارزه میکند از هشداردادن در مورد «فروتنی اندیشه» و بردباری ایدهآلیسم دمی بازنمیایستد. «آنکس که شکیبایی در برابر رنج و مرگ را موعظه میکند، نباید از یاد ببرد که شکیبایی همگانی که رویاروی حرکت تاریخی میایستد، دلیلی اساسی بر «ضرورت انتظارکشیدن» است.»