دربارۀ کتاب هه وارم
خانم «سامرانی» مدیر مدرسه با رئیس انجمن و رابط بین مدرسه و اداره کل تماس میگیرد و از او میخواهد تا به مدرسه برود. وی به سرعت به مدرسه میرود و متوجه میشود که خانم سامرانی قصد دارد پسری به نام «حسامی» را که ظاهرا از کیف یکی از دانشآموزان پول برداشته از مدرسه اخراج کند. از طرفی او پسر دیگری به نام «هه ورام» را میبیند که شلوارش را خیس کرده است. رئیس انجمن با وساطتهای پیدرپی خانم سامرانی را راضی میکند تا فعلا حسامی به سر کلاس برود و روز بعد با اولیایش به مدرسه بازگردد. در این میان او با هه ورام مشغول صحبت شده و متوجه میشود که پدرش کشته شده است و... .