دربارۀ کتاب عیددیدنی و داستانهای دیگر
این کتاب مشتمل بر داستانهای کوتاهی است که در سه دفتر با عنوانهاي «آشنای پنهان»، «سالیان دور» و «عید دیدنی» ارائه شده است. در گزیدهای از داستان «عید دیدنی» از «دفتر سوم» میخوانید: «از داییات عیدی گرفتی؟ آره. خوب پسرم. لابد میدونی هر عیدی گرفتنی، عیدی دادنی هم داره. من هم باید به هرکدومشون اقلکم صد تومن عیدی بدم، نه؟ چرا؟ دایی همهاش بیست تومن به من داد. خوب، اما ما غرورمون قبول نمیکنه که. اگه ما فقیر فقرا مثل اونها عیدی بدیم، میگن ندارن، بدبختان، بیچارهان. خوب حالا میدونی سه تا صد تومن یعنی چی؟ نه! تند نگو. فکر کن. یه کم فکر کن! اما من تندی حساب کردم و گفتم: «کاری نداره. میشه سیصد تومن». نه پسر. گفتم فکر کن. نگفتم تند بگو که. خوب حالا من بهت میگم یعنی چی. پسرم، سه تا صد تومن یعنی سه روز خرجی خونهمون. نه؟...».