نویسنده این داستان امریکایی در داستانش «آلبرت انیشتین» را در لحظاتی تصور میکند که خسته و کلافه در حالی که «سونات مهتاب» اثر «بتهوون» را با خود زمزمه میکند منتظر است تا لحظاتی دیگر مقاله «تئوری زمان» را به ماشیننویس بدهد. ساعت ۶ و ۶ دقیقه است کارمند جوان روی صندلیاش ولو شده و سرش را روی میز گذاشته است، طی چند ماه گذشته از اواسط آوریل، رؤیاهای زیادی راجع به زمان دیده است، رؤیاها از تحقیقاتش نشئت گرفتهاند و چنان او را از پا درآورده و کلافه کردهاند که گاهی نمیتواند بگوید خواب است یا بیدار ولی... .