در قرن نوزدهم فسلفه و مذهب در اروپای غربی دستخوش دگرگونی شگرفی شدند. اگر این دو پیش از این، به عنوان دو نیروی متفاوت، گاه در کنار هم یا در برابر هم بودند، اندیشمندانی چون هگل، شیلر، شلینگ، کارلایل، و راسکین از گِل این دو «حس انگیزی» (Aesthetics) را بسرشتند و پدیدارشناسیِ روح/ذهن را آفریدند و سرنوشت جوامع انسانی را گذر از مراحل از خود بیگانگی و رسیدن به وحدتی در برگیرندۀ کثرت دانستند.
ایبسن در استاد معما، جان گابریل بورکمان، و این اثر پایانیاش، وقتی ما مردگان سربرداریم، به ترتیب با استخراج سنگ معدن، تاکید بر معماری، و مجسمه سازی به همین مراحلِ تلاش روح برای ورود به صورت (Form) به عنوان مذهب و فسلفۀ نوین، که همان «حس انگیزی» (Aesthetics) باشد، اشاره میکند.
وقتی ما مردگان سر برداریم به خوبی ثابت میکند که نمایشنامههای ایبسن از ارکان جامعه تااین اثر پایانی، برنامۀ کامل «سیر زائر» او با هدف گسترش آگاهی تاریخی یک قوم است، برنامهای که برای هر قومی متفاوت اما گریزناپذیر است.وقتی ما مردگان سربرداریم دادخواست هنرمندی است که ربع قرن از زندگیاش را صرف رئالیسم و زندگی «میانمایگان» کرده بود و اینک از خودش، مردمش، و تاریخ معاصرش میخواهد همه حساب پس بدهند.