دربارۀ کتاب سیب آرزوها: داستان ملل - ژاپن
روزی روزگاری در یک روستایی درختی بود که هر ۵ سال یک بار یکی از سیبهایش با بقیه فرق میکرد و هر کسی این سیب را میخورد آینده را میدید. پادشاه این روستا سه پسر داشت که همگی بر سر به قدرت نشستن به جای تخت پادشاهی با هم بحث میکردند. روزی پدر آنها را خواسته و به فرزندانش میگوید وقت آن رسیده که یکی از شماها را به عنوان پادشاه به مردم معرفی کنم، من به شما مأموریت میدهم که هر سه بروید و گرانبهاترین چیزی را که در دنیا وجود دارد، برایم بیاورید، هر کس گرانبهاترین را بیاورد، آن را انتخاب خواهم کرد. هر سه پسر کولهبارشان را جمع کرده و راه میافتند اما... .