دربارۀ کتاب شاید شانه
«محمود»، پسر عاشقپیشهای است که نامهای را از معشوقهاش دریافت کرده که روی آن نوشته شده: «به زودی میایم»، «محمود» آنقدر از این خبر ذوقزده شده که سرش را تا ته درون حوض آب حیاط میکند و آنقدر در خوشحالی غرق است که متوجه نمیشود در حال خفه شدن است. خواهر محمود او را در آن حال مییابد و «صابر»، داماد خانواده را برای نجات محمود خبر میکند، اما... .