دربارۀ کتاب ماجرای دلفین و آریل
یک روز صبح «آریل»، تنها و غمگین کنار ساحل قدم میزد، «اریک» به دنبال او میگشت، اریک میدانست که آریل دلش برای دوستانش که در اقیانوس زندگی میکردند تنگ شده است. اما آریل هرچه جستوجو میکرد اثری از آنها نمییافت. اریک برای اینکه حال آریل را بهتر کند او را به تالاب نزدیک ساحل میبرد جایی که اریل را بسیار خوشحال و متعجب میکند و... .