دربارۀ کتاب خون سخن نمی گوید
«اوستا نوری» 25 ساله بود، اما چهار سال پیش همان سالی که مشروطه اعلام شد به چشم راستش براده آهن پرید و آن چشم کور شد. وقتی از مدرسه صنعتی به خاطر عدم صلاحیت جسمی بیرونش کردند، خانه یکطبقهای را که مادرش در «ساری گوزل» داشت، فروخت و مغازهای باز کرد و چون بر سردر مغازه تابلویی زده بود که تعمیرگاه همه آلات و ادوات مکانیکی است به او اوستا نوری میگفتند. اوستا، گلودردش بیشتر میشد اما نباید خودش را از تکوتا ميانداخت، او به کارش ادامه داد؛ تا اینکه... .