با گذشت زمان، این احساس در وجود وات پررنگ تر و پررنگ تر می شد که هیچ چیزی را نمی شد به خانه ی آقای نات اضافه کرد، و هیچ چیزی را هم نمی شد از آن کم کرد، بلکه آن خانه همان طور بود که در آغاز بود، و تا به آخر نیز همان طور باقی می ماند، در تمام ابعاد اساسی اش، هر حضور معناداری، در هر لحظه، و آن جا هر حضوری معنا داشت، هرچند محال بود که بتوان گفت چه معنایی، معنایی که آن حضور را در تمام لحظات اثبات می کرد، یا حضوری معادل با آن را، و فقط صورت ظاهر تغییر می کرد، اما شاید این صورت مدام در حال تغییر بود، حتی شاید صورت آقای نات هم به تدریج و خیلی کند تغییر می کرد.