جرج برکلی از همان دوره جوانیاش باانگيزهای دينی و بهقصد مقابله با شکاکيت و الحاد، موضعی را با رويکردی تجربی پرورش داد که میتوان آن را قاطعترين روايت اصالت تصور ناميد: شیء و تصور آنيکی است؛ بودن همان ادراک کردن است؛ آنچه ادراک میشود همان واقعيت است؛ ادراک ما طيف بههمپيوستهای از محسوس و معقول را باهم و همزمان شامل میشود؛ جوهری ورای آنچه ادراک میشود يا ادراک میکند وجود ندارد؛ آنچه ادراک میشود خوير عالم است و آنچه ادراک میکند آدمی و خداست، يعنی چيزی به نام جوهر مادی که ما به ازای ادراکات باشد وجود ندارد. برکلی نفی فلسفی ماده را در نظام فلسفیاش مبنای مخالفت با هرگونه شکاکيت و الحاد قرار میدهد و بهشدت اصرار میکند که تصور گرايی او دقيقاً همان تلقی مردم عادی از واقعيت است و بههيچوجه عقيده و موضعی نامتعارف نيست.