دربارۀ کتاب مردی که می خندد
داستان اين کتاب، روايت کودکي است که توسط «کومپراچيکو»ها يا همان خريداران بچه، معلول شده و با زخمي که بر صـورت دارد گويي هـميشه ميخندد. هوگو در اوج اين رمان، بابيان خطابهاي از قهرمان داستان، پيام اصلي کتاب را اينگونه بيان ميدارد که بلايي که سر وي آمده در حقيقت سر بشريت آمده است. مردمي که در ظاهر ميخندند و باطناً رنج ميبرند.