شاهزاده کورا از همهچیز خسته و دلزده است. از درسهای حوصلهسربَر، از طناب زدن هر روزه، از روزی سهبار حمام کردن... خستهی خستهی خسته است. اما پدر و مادرش مجبورش میکنند که حتماً اینکارها را انجام دهد، تازه، به او اجازه نمیدهند که سگ داشته باشد. شاهزاده کورا نامهای به مادرخواندهی پریزادهاش مینویسد و از او میخواهد کمکش کند، مادرخوانده هم برایش کروکودیل میفرستد! اما شاهزاده که کروکودیل نخواسته بود، آن هم کروکودیلی که رفتارش خیلی هم مناسب زندگی در قصر نیست!