دربارۀ کتاب بهشت جغدها
در این داستان، پسری کوچک روایتی از زندگیاش بیان میکند که با سختیهای بسیاری همراه است. در خانواده به نسبت پر جمعیت آنان پسری متولد میشود که رنگ سبز چشمانش به هیچیک از اهالی خانه شبیه نیست. نام او را «حمزه» میگذارند. پدرش او را حرامزاده میخواند، اما پسر متوجه منظور پدرش نمیشود. پس از چند روز مادر خانواده بیآنکه کلامی صحبت کند، میمیرد و بچهها در تنهایی خود تنهاتر میشوند. در این میان «مهري» خاله بچهها به خانه آنها میآید تا به بچهها کمک کند، اما او رابطه گرمی با آنها ندارد و... .