دربارۀ کتاب رد پای تردید
«کامبیز»، پسر نوجوانی است که با تذکر جدی مادرش برای کاهلی در خواندن نماز صبح مواجه میشود. پدرش «نریمان» به حمایت از کامبیز میپردازد اما با ناراحتی «عسل» همسرش روبهرو میشود. کامبیز آن روز به همراه دو دوست صمیمیاش «پیمان» و «لقمان» به مدرسه میرود. دوستی آنها زبانزد همه بود مخصوصا پیمان که رفتاری متواضعانه داشت بیشتر مورد توجه دیگران بود. پس از آن روز وقتی کامبیز به خانه بازمیگردد و عمهاش «ناهید» مهمان آنها میشود، حضور ناهید یادآور خاطراتی برای عسل است که آنها را برای پسرش کامبیز تعریف میکند و... .