دربارۀ کتاب همراز سایه ها
این داستان روایت زندگی دختری به نام «افسانه» است. افسانه با مردی به نام «منصور» ازدواج کرده است، پس از گذشت نزدیک به یکسال از زندگی آنها، منصور بهانهگیریهای مختلفی را آغاز کرده که به نظر افسانه غیرطبیعی است. تا اینکه یک روز «مجید» بهترین دوست منصور به همراه همسرش «سیما» به منزل آنها میآیند و در جریان گفتوگویشان افسانه متوجه میشود که منصور یکبار دیگر با «حاج سمیع» همکار شده است. از طرفی سیما در گفتوگویی زنانه به افسانه میگوید که «زینت» دختر حاج سمیع که در خارج از ایران بوده، بازگشته و با منصور ارتباط برقرار کرده است و... .