زمانی که ایبسن تصمیم گرفت شخصیتهای آثارش به کلام منظوم سخن نگویند، چون شعر را دیگر «زبان خدایان» میدانست، نبوغ را در معبد مدرنیته قربانی کرد، از عرش به فرش آمد، و کوشید با مدرنیته به عنوان یک دگرگونی اجتماعی، سیاسی، و فلسفی از درِ گفت و گوی رک و راست در آید. او میخواست از مدرنیته و مردمی که درگیر آن بودند سر در آورد. همین است که در دشمن دوم با نشان دادن ریاکاری مطبوعات در دوران مدرن از آیین باستانیِ قربانی کردن برای رهایی جمع از شر نقیضی ساخت، ابزاری که اینک به اندک اشاره ای میتواند یک فعالِ اجتماعی را به صلیب بکشد. در روسمرسهولم ایبسن با دید بازتری به نقش مطبوعات در پریشان کردن ذهن مردم و جامعه به نفع ریاکاری و جناح بازی برای بسیج مردم میپردازد.
روسمرسهولم را نمایشنامهای میدانند که به نروژ میپردازد؛ اما این اثر کنایهای به شیلر و گوته و برنامهی روشن گری آنها مبنی بر آموزش و تعالی بخشی جامعه از راس هرم اندیشه ورزان نیز هست. از این گذشته، این اثر توصیهای است به اروپای مسیحی که برای زیستن در مدرنیته، یعنی برای گریز از خشونت و جناح بندیهای رایج مذهبی و سیاسی، باید در معادلات خود شمال، جنوب، چپ، و راست را به بازی بگیرند.