" سگهاى سیاه " در دایرههایى تودرتو ساخته مىشود: عشق، شور و سرمستى معنوى، کشف حقیقت شخصى و یافتن توضیح براى کائناتى که «به سرنوشت پرولتاریا اهمیتى نمىدهد»، عقل و توضیح مادى جهان، سیاست و جزماندیشى و فروپاشى «هر آنچه سخت و استوار است»، از دیوار بلند برلین تا دیوارهاى بلندى که شرق و غرب روح آدمى را به دو نیم مىکند و نیمههاى پیداشده را در پس ِ پشت ویرانههاى خود گم.
" سگهاى سیاه " نهفقط در زمینه همآمیزى درونمایههاى ناظر بر مفاهیم و جهانهاى گوناگون و متضاد استادانه است که در تلفیق و ترکیب شکلهاى مدرن روایت رمان، از انواع قصهگویى تا تأملات متفکرانه و خودگویههاى عاطفى، نیز ساختارى ظریف و هنرمندانه دارد. رمانى که جا و مجال مىدهد به خواندن چندباره.