دربارۀ کتاب کال
این داستان درباره پسری به نام «ناصر» است که با مادرش در یک روستا زندگی میکند. او هر روز با ماشینش به میانه میدان روستا میرود تا شیرهای دوشیده شده را که اهالی برایش میآورند تحویل بگیرد. اما چیزی که بیش از هر چیزی ناصر را نگران و مضطرب میکند دیدن مردی عجیب در میدان روستاست که بارها تکرار شده، اما ناصر جرئت بیان آن را به هیچکس ندارد. مادرش که متوجه بیقراریها و شببیداریهای پسرش شده ماجرا را جویا میشود، اما ناصر سخنی نمیگوید، تا اینکه... .