دربارۀ کتاب زخمی هستی
کتاب حاضر، داستانی است که در آن روايت دومشخص وعدم توالي زماني فصلها، به کمک شرح موبهموي جزئيات آمده است تا خواننده را کاملاً درگير احساسات شخصيت اول کند. اما ازآنجاکه اين زاويه نگاه ازآنچه در ذهن و روح «تو» ميگذرد خبر ميدهد، واگذاشتن بخشي از ماجراي ذهن شخصيت داستان، جريان همذات پنداري را ناهموار ميسازد. نويسنده تعمداً از دادن برخي اطلاعات دربارهٔ شخصيت اول داستان خودداري ميکند و ازاينجهت که نميخواهد تمرکز داستان از موضوعاتي جز واقعيت وحشتناک و آزاردهندهاي که در حال وقوع است به چيز ديگري معطوف شود، اين طفره رفتن پسنديده است اما به نظر ميرسد اين رويه از خواست نويسنده مبني بر مستحيل کردن شخصيت اول در يک کل واقعي يعني زندانيها فراتر رفته و اساساً مانع شکلگيري تصور کاملي از او شده است.