دربارۀ کتاب وقتی اثری هنری بودم
کتاب حاضر، رماني با تلفيق مکاتب کلاسيک و مدرن و شخصيتهايي که نامهاي اساطيري و معاصر دارند. نويسنده در اين رمان نشان ميدهد که چگونه انديشه بهسان زندگي و طبيعت از درون به برون ميرود، پيش از آنکه از برون به درون آيد. و انديشيدن در خلأ آغاز ميشود و از تهي به پُري ميرسد و ميتواند بار ديگر در تهي فرو افتد. اشميت معترض به هنرمندان معاصري است که با فرصتطلبي، بيشتر به تجارت آثار خود ميپردازند و ارزشي براي هنر و مخاطبان خود قائل نيستند. او با لحن نيشخند آميزي نگاه ديگران را بررسي ميکند که، بدون توجه به محتواي يک اثر، پيوسته اجسامي بدون روح را براي کلکسيونهاي خود جمعآوري ميکنند. داستان با ماجراي جواني بيستساله (تازيو) آغاز ميشود که، در آستانهي خودکشي، بر لبهي صخرهاي ايستاده و قصد دارد خود را به پايين پرتاب کند، اما ناگهان صدايي ميشنود که از او بيستوچهار ساعت فرصت ميخواهد.