دربارۀ کتاب ساکورا
این کتاب مشتمل بر 10 داستان کوتاه با عنوانهاي «سهگانه هورستان»، «شهر شکوفههای نارنج»، «دختری با شکوفههای نارنج»، «عروسی درخت نارنج»، «نگهبان چاه مرگ» و... است. در داستان «ساکورا»، هیچیک از اهالی موهای بانوي «ساکورا» را ندیدهاند، از وقتی او و بانویش به این شهر آمدهاند، همیشه کلاه کیمونوی بانو تمام سرش را پوشانده و اهالی فقط اجازه داشتند صورت بانو را ببینند، اما همه میدانند بانو، ساکورا را فقط برای یک کار پیش خود نگه داشته است، کاری که هر روز صبح درست زمانی که خورشید طلوع میکند، انجامش میدهد و یک ساعت طول میکشد و... .